عنوان تحقیق: اتحاد عاقل و معقول از دیدگاه صدرالمتالهین
پژوهشگر: معصومه دیناروند
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
مساله اتحاد عاقل و معقول یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفی است. در این نوشتار پس از اینکه تعریفی کوتاه از معلوم بالذات و معلوم بالعرض، نظرات مخالفان و موافقان را ذکر کرده و در آخر نظر صدرالمتالهین را بیان می کند.
کلید واژه ها
عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد
مقدمه
اتحاد عاقل و معقول را در آغاز به فرفوریوس شاگرد افلوطین نسبت داده اند. در میان فلاسفه مسلمان ابن سینا از جمله کسانی است که این قاعده را از جمله پیچیده ترین مباحث فلسفی دانسته است.
برهانی که ملا صدرا برای اثبات این قاعده می آورد معروف به تضایف است و بعد از او حاجی سبزواری به این نظریه پرداخته است و شش برهان در اثبات آن نقل کرده است.
اتحاد عاقل و معقول یکی از مباحث مهم فلسفه اسلامی در باب علم و ادراکات می باشد، در فلسفه ادراک کلیات، تعقل معلومات کلی، معقول نامیده می شود. اما مسئله اتحاد عاقل و معقول، تنها اختصاص به معلومات کلی ندارد، بلکه طرفداران این نظریه در مورد مطلق معلومات (اعم از علوم حسی و خیالی و عقلی) به اتحاد آنها با نفس قائلند.
اتحاد در لغت به معنای یکی شدن است اما مقصود از اتحاد در این مسئله نوع خاصی از یکی شدن می باشد. شناخت معنای اتحاد، کلید دریافت نظریه اتحاد عاقل و معقول است. اتحاد عاقل با معقول از نوع اتحاد جوهر با عرض نیست بلکه نوع خاصی از اتحاد است که از آن به اتحاد اندکاکی تعبیر می شود. از نظر قائلین به اتحاد عاقل و معقول، مقصود از اتحاد فراتر از اتحاد عرض با موضوع خود است.
معلوم بالذات و معلوم بالعرض
یکی از مسائلی که در بحث اتحاد عاقل و معقول دارای اهمیت بسیاری می باشد و در درک این مسئله بسیار راهگشا ست و به آن باید توجه شود تفاوت میان معقول بالذات و بالعرض می باشد. منظور از معقول بالذات صورت عقلیه ای است که از اشیاء خارجی دریافت و به ذهن سپرده می شود و آن را صورت حاصله می گویند. در تفاوت میان معقول بالذات و معقول بالعرض باید گفتبه طور کلی صورت های اشیاء همانطور که گفته شده است دو نحوه وجود به خود می پذیرد. یکی صورت عینی و مادی است که در ماده انطباع و وجود حاصل می- کند و به تعدد احکام و صفات ماده از قبیل وضع و زمان و مکان و... محکوم است و دیگری صورتی است که از ماده و به متابعت از آن قهرا از لوازم ماده تجرید شده و در یکی از مدارک ذهن جای می گیرد. حال اگر این تجرید کامل شد عقل آن را درک می کند و اگر تجرید نافرجام کردید در سایر قوای دراکه ذهن ادراک به عمل می آید. مقصود از بالذات این است که این گروه صورت ها تعقل حقیقی و بی واسطه به عقل دارند و اگر نفس نیازمند باشد که این گروه را نیز مانند معقولات بالعرض به واسطه صورت های عقلانی دیگری درک نماید تسلسل در صور عقلی لازم می آید و درک هیچ حقیقتی ممکن نخواهد بود. معقول بالعرض نیز باید با نفس یک نحوه تعلق و ارتباط داشته باشد و اضافه به حضور وضعی بین آن دو تحقق یابد نه اینکه به طور مطلق هرچه که خارج از نفس است معقول بالعرض گفته می شود. ( طباطبایی، ص53)
اثبات اتحاد عاقل و معقول از دیدگاه صدرالمتالهین
صدر المتالهین اتحاد عاقل و معقول را که یکی از اصول فلسفه اوست به چهار طریق ثابت می کند.
طریقه اول: طریقه اول مبتنی بر سه مقدمه است.
مقدمه اول- وجود متقوم به غیر که آن را وجود للغیر گویند بر دو قسم است: یکی انکه علاوه بر وجود تقومی یا وجود للغیر، که کون رابطی است، یک وجود نفسی نیز دارد همانطور حکما گفته اند: " وجود العرض فی نفسه عین وجود لموضوعه".
دیگری آنکه به جز وجود تقومی، وجودی دیگر به نام وجود نفسی نداشته باشد و وجود نفسی و وجود رابطی او یکی است، یعنی وجود نفسی او همان وجود رابطی او برای عاقل است.
مقدمه دوم- حقیقت صورت عقلیه ، نفس معقولیت، وجود او، وجود معقولی است نه مرکب از ذات و صفات معقولیت به نحوی که معقئلیت صفت طاریه و عارض بر ذات او بوده باشد بنابراین صورت معقوله از هر چیز قابل تحلیل بذات و صفتی به نام معقولیت نیست بلکه معقولیت عین ذات و نحوه وجود اوست و اطلاق معقولیت بر صورت معقولهاز نظر بساطت، نظیر اطلاق متصل بر نفس اتصال و واحد بر نفس وحدت وجود و موجود بر نفس حقیقت وجود است.
مقدمه سوم- اقل مراتب دوئیت بین دو چیز این است که وجود هر یک از دیگری قابل اعتبار و لحاظ بالاسقلال باشد.
با توجه به مقدمات مذکوره صورت معقوله که عین معقولیت و وجود معقولی است و معقولیت ذاتی لاینفک و تمام حقیقت اوست و وجود نفسی او عین وجود رابطی، یعنی وجود برای عاقل است اگر وجودش مباین با وجود عاقل باشد به حکم مقدمه اخیر انفکاک معقول از عاقل و ملاحظه او با قطع نظر از ملاحظه عاقل جایز و ممکن است با اینک طبق مقدمه اول معقئلیت تمام ذات و حقیقت اوست و طبق مقدمه دوم معقولیت متقوم به عاقلیت و عاقلیت مقوم ذاتی اوست و قطع نظر از عاقل، قطع نظر از معقول، و قطع نظر از معقولیت، بطلان ذات معقولیت و معدومیت او است، زیرا معقولیت تمام ذات و حقیقت اوست نه وصف طاری عارض بر ذات. ( مصلح، ص81)
طریقه دوم- چون صورت معقوله، معقولیت عین ذات و حقیقت ا¬وست یعنی وجود او وجود معقولی است پس او معقول بالذات است و لو اینکه عاقلی جز ذات او در میان نباشد و چون معقولیت، عین ذات و نحوه وجود اوست و تحقق معقولیت بالفعل محتاج به وجود عاقلی خارج از ذات او نیست بنابراین عاقلیت نیزعین ذات و حقیقت او است.
طریقه سوم- چون عاقلیت و معقولیت متضایفند و متضایفین در تمام اوصاف وشئون متکافئند ومعقولیت صورت معقوله طبق تحقیق، ذاتی و در مرتبه ذات او است عاقلیت به حکم تضایف و تکافو نیز در مرتبه ذات اوست. بنابراین عاقل و معقول در وجود متحدند.
طریقه چهارم- هر صورتی که در هر ذات جوهری در اثناء حرکت و مدارج استکمال پدید آید وجود این صورت متحد با وجود ذات خواهد بود. زیرا معنی حرکت جوهریه تکامل ذات به توارد صور متعاقبه ای است که جوهر ذات در هر مرتبه ای از مراتب متفاضله به ورود یکی از صور متعاقبه متفاضله به درجه ای کاملتر و مرتبه ای بالاتر می رسد. بدیهی است که استکمال ذات و جوهر متحرک در ذات جوهریه خویش بدون اتحاد با صورت وارده امکانپذیر نیست. ( مصلح، ص83)
نظر استاد شهید مطهری در تبیین اتحاد عاقل و معقول از دیدگاه ملاصدرا
ایشان در مقام بیان اینکه منظور ملاصدرا از اتحاد عاقل و معقول چیست می گویند: فرضیه صدرالمتالهین بر این اساس است که نفس در ابتدا علم به ذات خودش دارد وقتی که علم به غیر خودش پیدا می کند این علم به غیر پیدا کردن به منزله گسترده شدن نفس است یعنی نفس یک حقیقتی است که قابل توسعه و قابل گسترش و گسترده شدن است. حرف صدرالمتالهین و تحلیلش به اینجا میرسد که میگوید هر ادراکی را در نظر بگیریم این نمیتواند خودش در مرتبه ذات مدرک نباشد. باید هر ادراکی خودش مدرک باشد ولی در عین حال که هر ادراکی به حکم برهان خودش مدرک هم هست در عین حال یک چیز دیگری در این کنار وجود دارد. همان "من" که قبل از این ادراک وجود داشت در عین حال همین "من" هم مدرک است. پس از یک طرف الان آن "من" به همان حال وحدت و شخصیتی که قبلا وجود داشت الان واقعا همان "من" است که مدرک این است. در عین حال برهان می گوید این ادراک خودش هم در مرتبه ذات خودش مدرک است. ( مطهری، ص53)
ایراد شیخ الرئیس به اتحاد عاقل و معقول
طریق اول : فرض می کنیم که جوهر عاقل صورت عقلیه ای به نام "ا¬لف" تعقل نمود و با او متحد شد ، آیا در این حال تغییری در جوهر عاقل روی می دهد و در نتیجه تعقل ذات یا صفتی از صفات جوهر عاقل زائل و باطل می گردد یا خیر؟ در صورت دوم که تغییر و تبدل ذاتی یا وصفی در وی پدید نگردد تعقل و عدم تعقل یکسان است زیرا تعقل مستلزم یک نوع تجدد حال وتغییری است ؟
در صورت اول اگر تغییر حال و بطلان و زوال عارض بر جوهر عاقل ، متعلق به صفتی از صفات و حالتی از حالات اوست این را طبق اصطلاح استحاله می نامند نه اتحاد و اگر تغییر و بطلان متعلق به ذات و جوهر عاقل باشد در این صورت جوهر عاقل معدوم و باطل گشته و جوهری دیگر به وجود آمده است . علاوه بر این ، این نوع از تغییر که نظیر کون و فساد است مستلزم و جود ماده و هیولای مشترکی است که منافی با بساطت نفس است.
طریق دیگر؛ به طور کلی اتحاد دو شیء متباین و یا تبدیل چیزی به چیزی که نه بر سبیل صورت بر ماده واحده است سخن شعری است که از حریم عقل و منطق بیرون است زیرا پس از فرض اتحاد اگر هر دو شیء به هویت خویش و صورت مخصوصه خود با قیند بنابر این هر دو موجودند به وجود مخصوص به خود و متمایز از یکدیگر و اتحاد حاصل نگشته و اگر یکی موجود و دیگری معدوم شود این را بطلان وجودی و بقاء دیگری نامند نه اتحاد (مصلح، 85 ).
پاسخ صدرالمتالهین
صدر المتالهین در پاسخ اعتراضات شیخ می گوید اولا باید دانست که اصل اصیل در تحقق و فعلیت اشیاء وجود است که بالذات قابل ضعف ، شدت ، نقصان ، کمال و اتحاد با معانی و مفاهیم مختلفه و ماهیات متفاوته است که هر یک از این مفاهیم و ماهیات به اعتبار درجه ای از درجات و حدی از حدود متفاضله وجود انتزاع و با وی اتحاد می یابند . ثانیا اتحاد ما بین دو چیز به یکی از سه طریق متصور می شود ؛ یکی اتحاد دو وجود یا دو موجود ممتاز. دیگری اتحاد دو مفهوم یا دو ماهیت متخالفه. بدیهی است که این دو قسم از اتحاد باطل و محال است. دیگری اتحاد معانی مختلفه و مفاهیم متعدده در وجود واحد به نحوی که یک وجود مصداق معانی و مفاهیم مختلفه و مجمع عناوین متعدده بوده باشد.این قسم از اتحاد جائز و در مواقع بسیاری واقع است مانند اتحاد مفاهیم جماد ، نبات و ... در وجود انسان نیز، اتحاد نفس با صورت عقلیه و صور کمالیه علمیه که با اختلاف در مفهوم ،با نفس در وجود متحدند.
در جواب اشکال اول که می گوید اگر در مقام تعقل صفتی از نفس زائل گردد آن را استحاله می گویند نه اتحاد و اگر صورت جوهریه باطل گردد آن را کون و فساد یا اعدام و ایجاد نامند نه اتحاد ،می گوید:"در مقام تعقل هر صورتی از صور کمالیه آنچه از نفس زائل و باطل می گردد نقص و قصوری است که مبدل به کمال می شود بنابر این بطلان و زوال متعلق است به نقص و قصور نه به اعراض و یا به جوهر ذات ، زیرا نفس به حکم حرکت جوهری در جمیع مراتب کمالیه علمیه به حقیقت خویش محفوظ و در هر مرتبه ای از مراتب به صورتی از صور کمالیه نائل و با او متحد می گردد و نقض ذاتی و قصور جوهری او با این وسیله مرتفع و مبدل به کمال می شود.
و در جواب از ایراد شیخ مبتنی بر این که چون نفس متحد به صورتی از صور عقلیه گردید این اتحاد مستلزم اجتماع دون فعلیت و امتناع نفس از قبول صورتی دیگر و زوال قوه قبول خواهد بود ، می گوید"نفس به عقیده ما در اوائل فطرت و حدوث منشا حس و خیال است و فاقد تجرد عقلی است صورتی است از صور طبیعیه جسمانیه که با اتحاد آن صورت با ماده ،نوعی از انواع جسمانیه متحقق می گردد زیرا طبق تحقیق نفس ،جسمانی الحدوث و روحانی ا¬لبقاء است بنابر این صورت نفسیه در این مرحله و منشا که خود صورتی است از صور طبیعی مانند سایر اجسام و طبایع حامل قوه استعداد و قبول صورتی دیگر خواهد بود و این فعلیت منافی با قبول صورت و فعلیت دیگری نیست زیرا فعلیت نفس،فعلیت صورت طبیعیه و قوه او قوه قبول صور عقلیه است(مصلح، صص88 -87 ).
برهان تضایف
صور اشیاء دو نحو متصورند؛یک قسم از صور حلول در ماده جسمانیه نحوه وجود آنهاست و بدون حلول درماده وجودی ندارند . چنین صورتی به واسطه ا¬نغمار در ماده و وقوع در دار حرکات و متحرکات صلاحیت برای معلولیت ندارد و بدون تقشیر از مواد جسمانیه قابل ادراک نمی باشد.
یک قسم دیگر در صور حلول در ماده جسمانیه ندارد ولی از امتداد جسمانی مجزا نمی باشد . چنین وجودی وجود ادراکی و علمی است و نفس ذاتش مدرک بالذات است . قسمی دیگر از صور از ماده جسمانیه و مقدار هر دو تجرد دارد و معنای صرف است چنین وجودی به حسب نفس ذات مدرک ، مشهود و معقول است . و معقولیت نحوه وجود آن است . صورت کلیه مجرد که معقول و مشهود نفس است، چون نحوه وجودش وجود تجردی است و معقولیت از صمیم ذاتش ا¬نتزاع می شود وجود فی نفسه اش عین ثبوتش از برای عاقل است و غیر از تمثیل نزد جوهر عاقل شان و حالتی ندارد (آشتیانی ،158 ).
البته برهان تضایف که صدرا برای اتحاد عاقل و معقول به آن تمسک جسته است خالی از مناقشه نمی باشد . چون مراد از معقول بالذات که تمثل نزد جوهر عاقل دارد ،در مقابل معقول بالعرض است که مناط ادراک در آن موجود نمی باشد . آنچه که مبدا حصول صورت معقوله و حقیقت مجرده معقول است بذاته و لو آنکه عاقلی در عا¬لم نباشد(همان،165 ).
نتیجه
حاصل سخن آنکه صدر المتالهین در باره اتحاد عاقل و معقول اعتقادش بر این است که وجود عاقل عین وجود معقول است و صورت مجرد از ماده چون معقول بافعل و بالذات است و شانی غیر از معقولیت ندارد ،چنین حقیقتی باید معقولیت عین ذاتش باشد و توقف آن جهت معقولیت به امریب ورای ذات خود مستلزم انفکاک معقول با الفعل از عاقل بالفعل است. پس اگر وجود معقول جز وجود نفسی خود چیزی نباشد ،ناگذیر باید خود عاقل باشد ، زیرا هر معقولی به حکم نضایف عاقل لازم دارد. این برهان در ادراکات وهمی،حسی و خیالی نیز جاری می شود.
منابع و مآخذ
1-صدرا¬لمتالهین شیرازی، اسفار اربعه، سفر اول از خلق به حق، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی، چاپ اول 1378.
2- آشتیانی، سید جلال الدین، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم1378
3- مصلح، جواد، فلسفه عالی یا حکمت صدرالمتالهین، تلخیص و ترجمه اسفار جلد2، انتشارات دانشگاه تهران1339
4- حسن زاده جوادی آملی، حسن، دروس اتحاد عاقل و معقول، انتشارات حکمت، چاپ اول شعبان 1404هجری قمری
5- حسن زاده جوادی آملی، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، بخش دوم از جلد دوم، مرکز نشر اسراء قم، بهمن 82
6- شیخ الرئیس ابوعلی سینا، اشارات و تنبیهات ،ترجمه بهشتی.
7- طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه جلد3، ترجمه علی شیروانی، انتشارات الزهرا
8- حکیم صدرالمتالهین شیرازی، عرشیه، ترجمه غلامحسین آهنی، ناشر: کتابفروشی شهریار 1341
9- حکیم صدرالمتالهین شیرازی، مشاعر، ترجمه: غلامحسین آهنی، انتشارات مولی، اردیبهشت1340
10- علامه رفیعی قزوینی، مجموعه رسائل فلسفی حکیم متاله، چاپ سپهر
11- حکیم صدرالمتالهین شیرازی، الشواهدالربوبیه، ترجمه: جواد مصلح، انتشارات سروش چاپ دوم1385
12- مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه جلد2، انتشارات حکمت
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |